آرزوی های زندگی

آرزوي باران کافي براي تو مي‌کنم که زيبايي بيشتري به روز آفتابيت بدهد .


آرزوي شادي کافي براي تو مي‌کنم که روحت را زنده و ابدي نگاه دارد .


آرزوي رنج کافي براي تو مي‌کنم که کوچکترين خوشي‌ها به بزرگترينها تبديل شوند .


آرزوي بدست آوردن کافي براي تو مي‌کنم که با هرچه مي‌خواهي راضي باشي .


آرزوي از دست دادن کافي براي تو مي‌کنم تا بخاطر هر آنچه داري شکرگزار باشي .


آرزوي سلام‌هاي کافي براي تو مي‌کنم که بتواني خداحافظي آخرين راحتري داشته باشي ."


مي گويند که تنها يک دقيقه طول مي‌کشد که دوستي را پيدا کنيد٬ يکساعت مي‌کشد تا از او قدرداني کنيد اما يک عمر طول مي‌کشد تا او را فراموش کنيد . فراموشت نخواهم کرد

تغییر رنگ

راستی علت تغییر رنگ چیست؟ اصولا تغییر رنگ در چه زمان هایی اتفاق می افتد؟

شاید ما در جهان شاهد تغییر رنگهای متفاوتی از یک شئی، جاندار و یا سایر اشکالی باشیم که همیشه در معرض ما قرار دارند و یا گهگاه آنها را مشاهده می کنیم. یک گل ممکن است در روز دارای یک رنگ و در شب رنگی دیگر داشته باشد. یک پوست قبل از در معرض آفتاب قرار گرفتن رنگی روشن دارد و بعد از تابش شدید آفتاب رنگ به تیرگی می گراید.

دمی با شاملو

دهانت را می بویند، مبادا گفته باشی دوستت می دارم

دلت را می پویند، مبادا شعله ای در آن نهان باشد

روزگار غریبی است نازنین...

آنکه بر در می کوبد، شباهنگام به کشتن چراغ آمده است، نور را در پستوی خانه نهان باید کرد.

آنک قصابانند با ساطورها و کنده های خون آلود ایستاده در گذرگاه ها

شور را در پستوی خانه نهان باید کرد

کباب قناری بر آتش سوسن و یاس

روزگار غریبی است...

بودن یا رفتن

شهر تاریک و عجیب است که اطراف دگر هیچ نمی بینیم ما

    وای در این شهر، نه ماهی است که گهگاه به او روی بیندازیم ما

یا که شهر نورانی است، یا تو نوری شده ای شهر به دنبال شماست

  سوسویی که مرا برده و چشمم به تو و این همه چشم مال شماست

کاش بودی به کنارم که کنارم خوش بود، شب به نورت روشن

   روز از پرتو نورت همه در رقص چو پروانه و گهگاه پرش چون توسن

بودنم با تو که نیست، ارزش نیست،بودنم با تو، حکایت یمی با ماهیست

    رفتنم سودی نیست، ولی چون تو نباشی همه در حسرت و سوزندگی آه آهیست

عاشقم، عاشقم من به تو و تو هزاران فرسنگ

دور دوری و دگر طاقت من طاق شده، من قلب ندارم از سنگ 

زن

راستی چرا باید زن را ستود! چرا بسیاری از ما مردها توسط زن ها ستوده شده ایم ولی هرگز آن را نستوده ایم؟

عزت نفسی که امروز درون ما مردان است، شاید تمامش، زجرهایی است که همین زنها به پای ما کشیده اند.

زن بزرگی است که بزرگ می آفریند.

نکوداشت زن، نشان فرهنگ بلندی است که تمام کسانی که معنای زندگی را دریافته اند، برگزار می کنند.

ای صدای لایی لایی کودکانه و ای مرهم زخمهای همیشگی، ستایشت می کنم تا بدانی زندگی بدون شما صفایی ندارد.

زن، شکوه بلندایی است که شوق پرواز را به هر بالا نشینی می دهد.

زن، ترسیم شکلهایی است که ترس درونی کودکی را به شوق فرداها تبدیل می سازد.

زن، شایسته ترین و بایسته ترین لوحی است که تو را بر سر شوق می آورد.

زن حسن ختامی است بر همه محاسنی که تو را مجذوب خود کرده است.

روز زن بر همه زنان ( چه اسیرانی که آزاده اند و چه آزادگانی که اسیرند ) مبارک

نفس تو

آه ای گل یاسم، دانی که چرا برای تو واژه نویسم

      چون هر دم و هر ثانیه، دویدم ولی به عشقم نرسیدم

زیبا سخن گفتی"همراه تمام ثانیه ها دویدم اما نرسیدم"

     اما گل زیبای زمینم، این واژه هر ثانیه را ساعت شدم و بیهوده نشستم 

آتش شده ایام وجودم همه اطراف بسوزد

     جز روی تو را نخواهم و هرگز نگزینم

ترس از دل تنها شده دارم که چه دور است

     باور بنما بغض دمام شده کارم

حیف از گل رویت که به دست دگری بوسه گرفته

    ای کاش دگری نیز بداند که تو را هست امیدم

پروانه صفت دور تو می گردم و امید به دوران

     هر چند بدانم که به اطرافت تو سخت است که آیم

فرسایش عمرم ز هوایی است که در شهر

    پیچیده و هرگز رها نمی کند دور عزیزم

ای بیخردان وحشی شهر بدانید:

فرهنگ غلط عجب گرفته است حوالی شهر

    در وادی بی آب و علف، بر خط بی صفر اسیرم

برخیز که دنیا همه در ناز و تنعم

    من باید و تو نگو، دگر گذشته است، عزیزم

آزادی تو فقط ملاک زندگی نیست

   عشق است که می برد همه تار و پودم

آزادی تو فقط ملاک زندگی نیست

   خوبی و خوشی است کنار هم شدن، ای گل نازم

ALL’S WELL THAT END WELL

زندگی حرکت است، گاهی تند و گاهی آهسته. گاهی در حرکت و گاهی ایستاده. چگونگی حرکت مهم است، نه هر نوع حرکتی. در تاریکی حرکت منطقی داشتن، هزاران بار با ارزشتر از حرکت های دیوانه وار در روشنایی است. در ساختار نوع حرکت آن هم برای زندگی چند چیز بسیار مهم است:

۱- اینکه مسیر درست را مشخص کنید.

۲- مسیر مشخص شده را وارسی کنید.

۳- در وارسی مسیر، جنبه های مختلف را بسنجید.

ادامه نوشته

سختی زمانه...

نمیدانی، روزگارم را تمامابا تو میگذرانم، هرچند که دوری،لحظه های بی تو بودن را اگر بدون یاد تو بخواهم سپری کنم، خواهم پژمرد،با یاد تو زندگیم شیرین است با یاد تو ایام به کامم است. با یاد تو سختی ها آسان می شوند. با یاد تو عشقم همیشه تر و تازه ام. با یاد تو مثل یک پروانه هستم آزاد و رها،دلم می خواهد که همیشه در آبی آسمان دلت اجازه بدهی آزادانه پرواز کنم دلم میخواهد رنگین کمان آسمان آبیت من باشم. با یاد تو آرامش تمام وجودم را فرا می گیرد. بایاد تو و حرفهای تو همیشه لبخند به لب دارم با یا تو من هستم با یاد توست که من هنوز زنده ام و نفس میکشم خودت را در زندگیم کم دارم ،یادت همیشه با من است

فریاد عشق

ای کعبه زمانه، از دور بوسه دارم

   ای آرزوی فردا، من این بهونه دارم

شاید رسم به جایی در اوج روی مستان

   اما ته بیابان، من بی تو شوره دارم

زیبای من طلوع کن از پشت این غبارها

   در شهر پر غبارت، با چشم نشونه دارم

در اوج تفت و گرما، در پشت شهر ارواح

   زندان نمی شوم من، چون رنگ پریده دارم

از شهرها عبور کن، با من به روی دریا

  بر موج، قسم به تو رسانم، چون سوره می گذارم

پروانه و پری وش در هم شویم و باشیم

  پروانه ام تو باشی، من وش چو دوده باشم

فریاد عشق من نیست، جز عاشقی به زیبا

  فردا نمی روم من، چون بی تو خسته باشم

برخیز و با نسیمت دنیا به هم بسازیم

   سایه چقدر باشد، وقتی شکسته باشم

امید به آن شبی که در کنج تو بخوابم

   من زلف تو نوازم، غرق تا شبانه باشم

قورمه سبزی ...

مردم در اقصی نقاط جهان از وعده های غذایی مختلفی استفاده می کنند و حتی در وعده های غذایی مختلف هم از غذاهای مختلفی استفاده می کنند. مثلا ژاپنی ها در صبحانه خود از ماهی استفاده می کنند. امریکائی ها شام را مختصر میل می کنند و ما ایرانی ها در این باره به دو صورت فکر می کنیم:

گروهی که بیشتر تحصیل کرده، جوان، ورزشکار و سالمند، صبحانه را کامل می خورند، از ناهار با پروتئین و یا مغذی های زیادی استفاده می کنند و شام را به صورتی بسیار سبک و ساده میل می کنند.

گروه دوم که بیشتر افراد سالخورده، با تحصیلات پائین و شاید بیشتر زنان در این رده قرار دارند، صبحانه کمتر می خورند و یا اصلا نمی خورند، ناهار را تقریبا زیاد خورده و شام را به صورت بسیار کامل مصرف می کنند.

هر چند ممکن است افرادی از گروه اول هم به بیماری هایی مانند دیابت و ... دچار گردند، ولی افراد گروه دوم معمولا دیابتی، با چربی خون بالا و افرادی تشکیل می دهند که به یک بیماری دچارند و یا دچار خواهند شد. مثلا این گروه شب ها برنج را همراه با قورمه سبزی، خورش بادمجان و سایر خورش ها مصرف می کنند. این غذاها بسیار سنگین است و نیاز به فعالیت بالای بدن دارد تا بتواند به راحتی آن را هضم نماید.

شماهایی که مسن ترید، سعی کنید شبها از غذاهای سبک و یا لبنیات استفاده کنید تا هم راحت تر بخوابید و هم باعث شود تا طول عمرتان را با سلامتی بیشتر افزایش دهید.

خواب دیدن ما در تمام طول شب

    مشکل اتفاقات روزانه نیست، بلکه خورده ایم سنگین غذا در طول شب

گر بخواهی تو سبک باشی و راحت تر بخوابی

    سعی کن صبحانه و ناهار را بیشتر خورده و شب با نخوردن خوب بخوابی

آزادی دختر و پسر یا ...

آزادی و دموکراسی شاید به تعبیری بیشترین واژه هایی باشند که در حیطه نظام سیاسی در کشور های در حال توسعه با فضای سیاسی کنترل شده و محافظه کارانه به کار برده می شوند. مفاهیمی که غالباً دست مایه سیاست مداران برای جلب توجه آرا مردم در محیط های به نسبت بازتر و شعار اصلی مبارزان سیاسی در نظام های سیاسی بسته تر می می باشند.

آزادی نیز مانند دموکراسی واژه ای است که به معانی بسیار مختلفی به کار برده شده است. در سیاق سیاسی، آزادی دو معنای اصلی دارد: آزادی منفی و آزادی مثبت.

● آزادی منفی:
یک تعریف آزادی، نبود اجبار است. اجبار وقتی پدید می آید که دیگران شما را وادار سازند به شکلی خاص رفتار کنید، یا به قهر مجبورتان کنند از رفتاری خاص دست بردارید.

●آزادی مثبت:
آزادی مثبت، آزادی به دست گرفتن اختیار زندگی خویش است. آزادی مثبت، غایت سیاسی به مراتب مهم تری دارد. شما به این معنای مثبت آزادید اگر عملاً زمام اختیار زندگی خویش را به دست گیرید، و آزاد نیستید۱.

با توجه به مباحث آزادی و دموکراسی،باید به چندین مورد اشاره نمود:

۱- دانشنامه سیاسی، داریوش آشوری.

ادامه نوشته

خسته فریاد

راستی زندگی چیست؟ چرا ما از زندگی بدترین ها را می سازیم. فرق میان من و ما با شما و شماها چیست. چرا تو نمی توانی من باشی و من نمی توانم تو را دریابم. هیچ فهمیده ایم چرا بدون خدائیم و فقط در زمان سختی با خدائیم؟ تو ای همیشه همراهم، چرا درنمی یابییم؟ چند سالی است که با توأم، ولی بی توأم.

آسایشم تو بودی ولی آسایشم را نیز ربودی. چه می شود اگر نظاره گر خورشید با هم باشیم و با طلوعش منتظرانه بنشینیم و احساس یکی بودن کنیم.

اگر دریابیم که من نیز چون تو آزادم، آزادیم، و گرنه نه تو می مانی و نه من...

اگر مرا دریابی، می یابی که من از مدتها قبل تو را یافته ام ولی نگاهت ورای یافتن من است و خود را گم کرده ای...

چه صداهایی که می کنم و چه فریادهایی که می زنم تا تو بدانی که من نیز هستم، ولی آنقدر مغروری که فقط خود هستی.

عشق فقط پول و فربهی نیست، بلکه عشق زندگیست...

مقصد...

عجب حکایت تلخی است، هر چه می روی، نرسی

   عجب ندای غم انگیزی است، به خواب بینی و نرسی

شاید نفهمیدی که من روزهاست که در سفرم

   شاید به مقصد رسیدم، ولی همش در خطرم

من فقط عاشق اینم که بدانم انتهای سفرم

  از همه بیزار گشته، در کنار تو بزارم سرم

تو تمام خواب من، بیداریم، دنیای من هستی عزیزم

   کاش میشد تو بگویی تا به جای تو بمیرم

زندگی شیرین نیست،مقصدم پیدا نیست

   تو بمان ای مقصد، هیچ کس پیدا نیست

( به هوای مقصدی که چشمانم خیره به اوست، می مانم و افق ها را به دیدنش زیبا می بینم )

دلم گرفته از این روزها

عجب حکایت فرسایشی است دنیایم

          عجب جدا شده ام از شروع مهتابم

گذر کنم از روزهای بی تو ولی

           جدا نمی شوم از بستگی به فردایم

عزیز من اگر چه تلخ است و سخت می گذرد

          ولی صدای دل انگیز تو می کند خوابم

امید به دوران زندگی نخواهم داشت

           ولی به هر کلام تو مرور می کنم ایامم

تو ای هزار هزار ناظر اطرافم

          اجازه گر بدهی سر دهم به زیبایم 

بیا که دوری تو بد عذاب می دهدم

        تو عاشقانه سخن می سرایی و من سجده گاه توام

عزیز من، وجود مرا پرتو تو روشن ساخت

       اگر پری نباشد و پروانه پر نزند، من برای چه ام؟

یگانه نیست کسی که یگانه صدایش بزنند

      یگانه کسی است که به مانند توست و می دهم برایش سرم 

وقتی که نیستی به یاد حرفهایت آرامم و یکی یکی عاشقانه هایی که برایم گفتی را مرور میکنم
چقدر حرفهایت و کلامت شیرین است وقتی صدایت را می شنوم امواج آرامش تمام وجودم را در بر می گیرند
ای جان من و ای زیبای من ، من تو را می خواهم با تمام وجود
ای هم نفسم و ای هم زبانم با من بمان که من بجز تو کسی را ندارم
ای دنیا و هستی من همیشه باش که بی تو عذاب میکشم
اجازه بده تا زنده ایم و هستیم با هم بمانیم چون دو قلب عاشق نو یوانند جدا از هم زنده باشند و قلب من یکی مطمئننا خواهد مرد.

بگو که عاشقمی

هزار بار اگر زنده باشم و باشی، تو را دوستت می دارم

     گرم بمیرم و خاکم روان شود به صحراها، تو را دوستت می دارم

بگو حکایت شبهای خستگیت، چگونه می گذراندی جهنم دنیایت

     شکسته می شود این اندرونم چو می شنوم، ولی تو را دوستت می دارم

عجب زمانه شکرآبی است، یکی به کنار عشق نشسته و بی خبر از عشق است

    یکی هزار فاصله دارد رسد به عشق و منم که دوستت می دارم

بگو که عاشق دنیا نگشته ام و عشق من در این دیار توایی

    دیار بدون تو وارونگی است، تو ای دیار دوستت می دارم

اگر سخن گزافه گفته ام و خواستم که باشی بامن

     بگو که عاشقمی، چون هزار هزار دوستت می دارم

زشت یا زیبا

صورتی زیبا با اخلاق بد و زشت یا صورتی نازیبا اما با سیرتی زیبا

این روزها مردم بیشتر به صورت و ظاهر یکدیگر نگاه می کنند و هر که زیباتر و شیک پوش تر و پولدارتر باشد بیشتر به آن توجه می شود ( اما نه همین لباس زیباست نشان ادمیت )

راستی چرا این روزها همه اینگونه شده اند چرا ما فقط اینها را می بینیم.خیلی ها صورت زیبا ندارند اما دارای سیرتی بسیار زیبایند. انان با صحبت کردن، با کلام و رفتار زیبا و دلنشین همه را مجذوب خود می کنند. در مقابل، بعضی از افراد - شاید پولدار و شاید هم به ظاهر شیک پوش و خوش قیافه را می بینیم که چنان راه می روندکه انگار روی زمین نیستند، آسمان را خریده و قصدتصرف تمام زمین را دارند انگارکه روی هوا راه میروند متکبر،مغرور و خودخواه فقط خود را می بینند و بس. راستی با این افراد چه باید کرد؟
اینها باید بدانند:
زیبایی ظاهری انسان، مال و ثروت زودگذر است و چیزی که زیباست باطن است. پس تا می توانیم ظاهری آراسته همراه با سیرتی تکامل یافته را کسب نمائیم، بناید هیچ کس و هیچ چیز را نبینیم و تنها خود را ببینیم و از همه مهم تر باطن، کلام ،رفتار و منش زیبا را فروخت و تنها به نداشته هایی که فکر داشتنشان خواب شب را هم گرفته اند، بود .

بیائیم مهربان باشیم و مهربانی را دوست بداریم، چرا که:

آن صورت زیبا که تو داری، نقش است

  آن غرگی ساختگی نقش و نگار فرش است

هر فرش که آتش بزنی، بی نقش است

  پس آتش نزده فریب مخور، فرش تو همگی بی نقش است.

زیباترین صورت زیبا، سیرت زیباست. فریب صورت نخوریم و باسیرت صورت بسازیم.

خوب یا بد

اخلاق بد یا دنیای مهربان کدام بهتر است؟ زخم زبان یا خوش زبان، کدامیک بهتر است؟ چرا بعضی افراد آنقدر زبانشان تلخ و گزنده است که هیچ کس تحمل چند دقیقه همنشینی با آنان را ندارد و چرا بعضی ها آنقدر مهربان و خوش صحبت اند که انسان از همنشینی با چنین افرادی هیچ گاه خسته نمیشود و بی شک تو آنی که خستگیم را می زدایی.
و تو مهربانم،بهترینم و عشق من :
تو بزرگترین هدیه ای هستی که تا بحال من از این دنیای پوچ بدست آورده ام. تو با قلب مهربان چنان مرا مجذوب خود کرده ای که من دیگر هیچ چیز به جز تو و بودن با تو را نمیخواهم. من عاشق تمام لحظه های با تو بودنم. عاشق قلب زیبا و مهربانت هستم
ای کاش روزی این فاصله های افسانه ای و طاقت فرسا از بین بروند تا من و تو بتوانیم یک دیدار رویایی و ناب با یکدیگر داشته باشیم، دیداری که آغازش عشق و پایانش عشق باشد.
میدانی:
یاد تو درون من چه غوغایی به پا می کند، وقتی به یادت می افتم. لبخند هایی که ناخودآگاه بر لبم می نشیند لبخندی که باعث ان تو هستی، چقدر مرا خوشحال می کند
مهربانم تا وقتی که با تو هستم هیچ گاه احساس تنهایی نمیکنم

هر گاه دلتنگ تو می شوم و گونه هایم خیس از اشک می شوند، رو به آسمان میکنم و با تو حرف می زنم با تو درد دل میکنم چون میدانم هر دوی زیر یک سقف هستیم
آسمانت همواره آبی و زیبا باشد و زندگانیت ستاره بارانی که هر ستاره اش دنیایی از ستاره را داشته باشد.

دنیای ما...

دنیا، زندگی، روزهای که با خوبی و بدی در حال گذشتن و این ثانیه و دقایق زندگی هستند که ما را به دنبال خود میکشانند چه خوب و چه بد تنها به ان فکر میکنم که ((میگذرد)) و ای کاش به خوبی بگذرند .این لحظه ها بخصوص این لحظه های (((باتو بودن))) چقدر زیباست و من چقدر به تو وابسته ام و ای کاش تو بامن بمانی.و یک چیز را بدان زیبای من:
از این کلماتی که در دلم ترس و دلهره ایجاد میکنند چقدرمتنفرم(تا وقتی که من هستم)(تازمانی که با تو هستم)(تاوقتی که با هم هستیم)تک تک اینها جمله های میسازندکه همه اش جملات ناامید کننده هستند چرا وقتی هستیم و میتوانیم باهم بمانیم از این کلمات وحرفهای ناامید کننده بزنیم از جملات منفی حذر کنیم از کلماتی که باعث رنجش دیگران میشود پرهیز کنیم که ،تاهستیم دنیایی زیبا داشته باشیم و بسازیم
ما آدمها هر چند که فکر میکنیم عمرمان بلند است اما اشتباه فکر میکنیم عمر ما زندگی ما بسیارکوتاه است تا چشم بهم بزنیم تمام شده دنیا دو روز است پس بیاییم تا زنده ایم از با هم بودن لذت ببریم ،و اینکه زیباترین حس در دنیاعشق ورزیدن است مخصوصا که عاشق هم باشیم پس تا میتوانیم عشق بورزیم تا میتوانیم عاشق عشقمان باشیم چون دنیا دو روز است.

زیباترین جمله به معشوق

انسان در بعضی از مواقع نمی تواند و یا قادر نیست آنچه را که می خواهد، بگوید. زمانی که با موضوعی غیر قابل باور مواجه می شوید. زمانی که تصادفی رخ می دهد و ناخودآگاه انسان مشکل پیدا می کند. زمانی که به معشوقی می رسیم و نمی دانیم چه چیزی بهترین است برای گفتن و ... . من هر چه سعی می کنم که به او چه بگویم، نمی توانم ولی با استفاده از گفته های دیگران سعی کرده ام تا معنای واقعی عشقم به او را نشان دهم:

در جستجوی قلبِ زیبا باش نه صورتِ زیبا
زیرا هر آنچه زیباست همیشه خوب نمیماند
امـا آنچه خوب است همیشه زیباست . . .
 
درد من حصار برکه نیست!
 درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است.
 
یادمان باشد که همه ما برای یکبار ایستادن هزاران بار افتاده ایم.
 
 
عاشق شدن آسونه اما عاشق موندن خیلی سخته.

 

دنبال کسی نگرد که بتوانی با او زندگی کنی، دنبال کسی بگرد که نتوانی لحظه ای بدون اون زندگی کنی.

 

وقتی تو هستی تمامی جهان با تو است، و وقتی تو نیستی فقط درماندگی و غم با من است 

 

نمی خواهم بگویم دوستت دارم، میخواهم بدانی دوستت دارم

 

دوستت دارم ، نه به خاطر شخصیت تو ، بلکه بخاطر شخصیتی که من در هنگام با تو بودن پیدا میکنم 

اشک من یا شک تو...

انسان ها تفاوت های زیادی با هم دارند و هر کدام سعی می کنند، تفاوت خود را برتری خود تلقی کنند. من دوستی دارم که به سنگ های ریخته شده روی زمین هم مشکوک است. بعدازظهرها که سایه خود را بلندتر می بیند، شک می کند که کسی پشت سرش وایساده و قدش بلندتر نشان داده می شود. اشک مرا درآورده با این شکهای عجیبش.

اه ای خدا کمک کنم که بیچاره می شوم

   هر دم کنار این مظنون به هر کسی، دیوانه می شوم

او از خودش و اطرافیان خود می هراسدش

    وای از دلم، با این مظنون به هر کجا چها کنم

عمری جوان بودم و او امدش کنار من

   اندام من به لرزه می شود، چون به شک او فکر می کنم

ای ناز من، زیبای من، دست بردار از این همه ظنون

   جان خدای من، کشتی مرا، من راست و یک رویم

بیرون می روم، گوید کجا روی؟ در اندرون می شوم، فریاد، چه می کنی؟

   اخ اخ به کی بگم، من مانده ام کجا روم؟

با این همه دوست می دارمش به حدی که قابل به عالم است

    با شک و با حقیقتش، می پرستمش، خواهم فدای او شوم

 

امضای یک عاشق و سربازی مفقود شده در وجود یک فرمانده

تعصبات غلط خانوادگی

نگاه سنتی به بعضی مسائل، شاید فرهنگ مداری است ولی می تواند بی فرهنگی باشد.

جهان در قرن بیست و یکم است. دنیا در حال تحولات اساسی در درون و بیرون آنچه ما فکر می کنیم، است. در این تحولات، ما مانده ایم با یکسری از افکار دور از آنچه دنیای امروز می پسندد. هر چه به کشورهایی با اقلیت های بیشتر و فرهنگ سنتی تر می رسیم، این افکار بیشتر و متأسفانه در قالب تعصبات غلط نمود می یابد. در دنیای امروز، بحث باروری، تعلقات قومی، برخورد با همسر، نگاه به اشتغال زن، آزادی، رعایت قانون، حقوق شهروندی و مواردی از این قبیل به عنوان ملاک هایی برای جدا سازی توسعه از عدم توسعه قلمداد گردیده اند.

ادامه نوشته

قفس

راستی، چرا ما مردمان زنجیر سازنده ایم؟

چرا ما مردمان در بند می سازیم و خود بازنده ایم؟

چرا پروانه را بی پر در این صحرا کنیم

چرا زیبایی دنیای خود را لحظه لحظه داده ایم؟

چرا با آنکه می دانیم، پرواز زیباست

قفسها ساخته ایم و هر نگاری پشت آن وا داده ایم؟

یکی آزاد آزاد است، ولی در بند شیطان اسیر است

یکی سردار کشتار اسیران است، عجب ما ساده ایم؟

چرا آواز زیبای هزاران و قناری را نمی خواهیم؟

چرا پیوسته بر طبل شکستنها می کوبیم؟

ولی از بین این آزادگی و آزاد اندیشی

فدای تو که هر دم با منی و هر زمان شاداب شادابیم

جملات بخششی

حقیقت را دوست بدار ولی اشتباه را عفو کن. (ولتر)

با گذشت ، شما چیزی را از دست نمی دهید بلکه بدست می آورید . (ارد بزرگ)

هنگامی که توهین بزرگی به ما می‌شود، تا زمانی که گذشت نکنیم، حالمان بهتر نمی‌شود.(مارگارت بالدوین)

بخشش و گذشت، شادی می‌آفریند. (پرمودا باترا)

بخشندگی، انتشار بوی گل بنفشه به ته کفشی است که لگدمالش کرده است.(مارک تواین)

دیگران را ببخش. نه به این خاطر که سزاوار بخششند! به این خاطر که تو سزاوار ارامشی.....

مرا ببخش که رنجش تو حکایت زنجیرهایی است که استخوانم را شکسته اند.....

بخشش

شاید هیچ چیز در دنیا به اندازه این موضع عذاب آور نباشد که بشکنی دلی را که ساختارش با ساختمان وجودت عجین گشته است. راستی، برای دل شکسته چگونه می توان ماند.

من تمام فکرم در این است که چگونه گریه هایی را به یاد نیاورم که هر لحظه یادم را می آزارد. پیدا کردن زیباترین عقیق ها از دریاهای مواج بسیار سخت است، ولی من بدون غوطه ور شدن در این دریای مواج، عقیقی یافته ام که هر لحظه نگاهش را به دنیایی از صدفهای پر از مروارید دنیا نخواهم بخشید و به همین خاطر دوستش دارم و خواهم داشت. بهترین زمان زندگیم را تقدیمش می کنم تا بداند که گریه هایش را اگر نه نمی خواهم ولی اشکهایش را مرواریدهایی می دانم که می تواند خود دریایی از زیبایی ها را بیافریند. زیباترینم باش که بودنت زیبایی دنیا را برایم نقش خواهد کشید.

غرغر پیری یا پیر غرغرو

شاید شما هم این ضرب المثل را شنیده باشید «آبکش رو نگاه کن که به کفگیر می‌گه تو چندتا سوراخ داری.»معمولا ما برای این ضرب المثل می توانیم عبارتهای مختلفی را در نظر داشته باشیم. یکی از مواردی که ممکن است این ضرب المثل بسیار به کار آید، در مواقعی است که دوست یا افرادی برای این که خود را از قافله مشکلات و مسائل به دور نگه دارند، متوسل به بیان ایرادات خود در دیگران می شوند و با عباراتی مانند غرغرو و یا مثلا به دوست جوان خود پیرمرد می گویند. البته این شدت و حدت در بین زنان بسیار بیشتر است، چرا که آنان نه تنها نسبت به خود که نسبت به جنس مخالف خود هم مشکلاتی دارند.
ادامه نوشته

چلسی همیشه قهرمان

 

برد شیرین نام آور شکن اروپا بر تمامی آبی مداران جهان مبارک

سکوت بر سراب

چقدر زیباست که آدم عاشق باشد، زیباتر آنکه عاشق کسی باشد که عاشقت باشد و زیباترین آنکه با عاشق بودن، ولی تا بحال همدیگر را ندیده باشی.

چه فردایی میان ماست، نمی دانم

   چه سودایی در این فرداست، نمی دانم

دلم می خواهدت آنقدر که بیخود گشته ام امروز

  چه فرداها که دل یک سوی این دنیاست، نمی دانم

هزاران عهد می بندم که باشم تا که تو باشی

   چگونه می توان دل از کسی برداشت، نمی دانم

تو با دیگر نشینان می نشینی، چند روز و چند سال است

    چگونه ده سالت را جدا کرد و به تو برخاست، نمی دانم

عجب دنیا مرا واداشت، میان عشق و رنجوری

    چرا رنج کنار تو مرا واداشت،نمی دانم

ولی یک نکته را هر لحظه می خوانم

    و آن این است که دنیا مال فرداهاست،می دانم

و می دانم که تو با من خواهی ماند

    اگر چه ماندنت رویاست، می دانم 

پروانه من

وقتی آمدی، خسته کنار دیوار

   من ضجه زده بودم به شکاف دیوار

وقتی آمدی، بیچاره دلم نداشت سودای دگر

   نه داشت، ولی سودای دلم فقط زدن بود و تبر

وقتی آمدی، فکرم فقط این بود، روم

   اما چه کنم، تو آمدی، من نتوانم که روم

وقتی آمدی، تازه به دنبال توهم بودم

    من در سرم این بود و چو ویرانه بودم

پروانه من، نخواه که بالت شکنم

    من بی پر و بال آمده ام، که با صدایت شکنم

پروانه من، من با پر و بال خواهمت و فریادم

    پرواز بکن که من به پرواز قشنگ تو خوشم

داشتن یا نداشتن

عجب زمانه ایست، عده ای می میرند از بی پولی، عده ای می میرند برای پول و عده ای می میرانند برای پول. راستی پول چیست و چرا این همه کشتن و کشته را فدای خود می سازد؟

همین پول عده ای را حسود کرده و آنان؛ حتی به آسمان هم نگاه می کنند تا دیگران را بالاتر از خود نبینند. عده ای را دیوانه کرده و هر روز داشته های خود را می شمرند و در شمارش این داشته ها، خوابشان کم شمار است. عده ای را به فکر خیانت می اندازد، از بودن با ندارها تا رفتن با داراها، همه کاری می کنند تا به اصطلاح داشته باشند و عده ای را هم چون من به این فکر می اندازد که با آن که ندارم، دوستش ندارم چون واقعا داشتن پول دیوانگی است، یا حسادت، یا خیانت و یا هزاران دردی که علاجش فقط با مردن درمان است و این نداشتنش هزاران خوبی است که نه دشمن می آورد و نه دشمن می سازد. 

قدر آئینه بدانید، چو هست

نه در آنوقت که افتاد و شکست.

برگرد

تو را در میان بیشه های پر از شک رها کردم، نمی دانستم شک در وجود بیشه هزاران فریب شیطانی است که مرا فریب داده تا تو را دورتر از خود کنم.

تو ای هزاره شبنم، کنار من برگرد

   تو ای ستاره مغرب، بیاویزم و برگرد

کنار بیشه دریاچه شهرت

   نمی بردم آسمان محفلت، برگرد

تو ایی ستاره ایران من به شهر دانیال نبی

   قسم به برج بلند شهر شوش، برگرد

در این دیار من اگر خاطری خوش نیست

   ولی چو با توام دنیا خاطره هاست، برگرد

شنیده ای که پرش سوخت پروانه به وقت عاشقیش

   هزار بار بسوزم و هزار بار خواهمت، برگرد

ندانمت که چگونه کنار خود بینم

   من از ندیدن تو ناخوشم، برگرد.