برگرد
تو را در میان بیشه های پر از شک رها کردم، نمی دانستم شک در وجود بیشه هزاران فریب شیطانی است که مرا فریب داده تا تو را دورتر از خود کنم.
تو ای هزاره شبنم، کنار من برگرد
تو ای ستاره مغرب، بیاویزم و برگرد
کنار بیشه دریاچه شهرت
نمی بردم آسمان محفلت، برگرد
تو ایی ستاره ایران من به شهر دانیال نبی
قسم به برج بلند شهر شوش، برگرد
در این دیار من اگر خاطری خوش نیست
ولی چو با توام دنیا خاطره هاست، برگرد
شنیده ای که پرش سوخت پروانه به وقت عاشقیش
هزار بار بسوزم و هزار بار خواهمت، برگرد
ندانمت که چگونه کنار خود بینم
من از ندیدن تو ناخوشم، برگرد.
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۳۹۱/۰۲/۰۳ ساعت 15:34 توسط م.ر. زندی مهر
|