شوق عشق

آن جزیره ای که از ترس ترکش دریا، بانگ و فریاد بر نمی دارد، ساحلش زیر آب خواهد رفت بعد مدتی خواهد مرد.

آن شکوه بی مثال زیبایی که فقط از برای بودن هست، گر که بی فاصله عشق سر بدهد، از شکوه عشق می ماند.

آن پرنده ای که آزاد است و می نوازد آوایش، گر به بند کشی، نمی خواند او فقط شکوه آوازش، خارج از بند و دربندی است.

آن مسافری که خسته و زار، بی نشان پیاده شود، با کدام دربستی عقد بندد که رو به آن نشان.

بودن یا نبودن

درد من از حصار برکه نیست ، درد من از زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نمیکند.

ذهن من سرشار از فریاد نیست، ذهن من آغشته به امیالی است که فردایی برایشان متصور نیست.

عشق من دو تا نیست، عشق من تنهایی است که به تنهاییش می نازم.

فردای من امروز نیست، فردای من روشنی تازه ای است که روشن تر از امروز است.

شکست انتهای زندگی نیست، ابتدای خوشبختی است، اگر تو خواهان خوشبختی باشی.

دروغ رساندن خود به اوج دانستن است، اگر صداقت را تفسیری نداشته باشی.

نگاه تو

نگاه تو رازی است پنهان برایم

   همیشه در تلاشم که گویم وصفش اما ناتوانم

یک دنیا که تمام زندگی، راز است در درونش

   نمی دانم چگونه وصف کنم یا چه سرایم

زمان و لحظه ها می دهم با یک نگاهش

  خدا داند که مجنونم و او است دائما در هر نگاهم

نگاه تو عزیزم، سرنوشتی آخرین است

   فدای اون نگاه تو که فریادم همیشه بودنت هست در کنارم

اعتماد به نفس

تعالی و پیشرفت هر جامعه مستلزم داشتن افراد سالم و با نشاط است و روابط سالم با دیگران می تواند موجب تکامل و رشد شخصیت شود .

اعتماد به نفس همیشه به عنوان نشانه ای از سالم بودن مورد توجه قرار گرفته است و ضرورت توجه به اعتماد به نفس چندین برابر می باشد. اعتماد به نفس به چگونگی احساس ما درباره خودمان اشاره دارد1.


ادامه نوشته

مادر

مادر شاهکار طبیعت است. « گوته »

تنها ستاره ای که همه زمان می درخشد. تنها پزشکی که همیشه همراه است. تنها حلقه نجاتی که هیچ زمان نمی پوسد. تنها میوه ای که شیرینیش همیشگی است و تنهاترین تنها که هیچ وقت نمی توانیم او را دریابیم.

انوره دو بالزاک تفسیری زیبا از مادر دارد:

« هیچ‌گاه در زندگی نمی‌توانید محبتی بهتر، بی‌پیرایه‌تر و واقعی‌تر از محبت مادر خود بیابید. »

پس مادر:

ادامه نوشته

ر... خ...م

بودنت را تا قیامت آرزوها می کنم

     منت بودن کنارت را تمنا می کنم.

یاد آن چشم خمارت تا نفس باقیست، هست

    اینچنین است که زمان های مدیدی انتظارت می کشم.

با تو بودن عشقم است، فریاد هر روز من است

    گر چه گهگاهی ملامت می کنند، من هم تحمل می کنم.

گفته بودند فاصله، مسموم ترین زهرهاست

    چون که پشت فاصله بینم تورا، نوش می کنم.

ای عزیز من که همراه منی تو تا ابد

     چون که تو باشی جهان را از برای تو مهیا می کنم.

فارغ از هر لون و رنگی، من به رنگ تو خوشم

    تا که باشی در کنارم، جان و بیجان را برایت من فراهم می کنم.

تقدیم به زیباترین زیبایی که هر لحظه ام با لحظه های بودنش آرام می گیرد و هر سکوتم، یادآور سکوتی زیبا در تحیر جمالش است

سکه

ملا نصرالدين هر روز در بازار گدايي مي‌كرد و مردم او را دست مي‌انداختند. دو سكه به او نشان مي‌دادند كه يكي طلا بود و دیگری نقره. اما ملا نصرالدين هميشه سكه نقره را انتخاب مي‌كرد. اين داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهي زن و مرد مي‌آمدند و دو سكه به او نشان مي دادند و ملا نصرالدين هميشه سكه نقره را انتخاب مي‌كرد. تا اينكه مرد مهرباني از راه رسيد و از اينكه ملا نصرالدين را آن طور دست مي‌انداختند٬ ناراحت شد. در گوشه ميدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سكه به تو نشان دادند٬ سكه طلا را بردار. اينطوري هم پول بيشتري گيرت مي‌آيد و هم ديگر دستت نمي‌اندازند. ملا نصرالدين پاسخ داد:

ادامه نوشته