اشک من یا شک تو...
انسان ها تفاوت های زیادی با هم دارند و هر کدام سعی می کنند، تفاوت خود را برتری خود تلقی کنند. من دوستی دارم که به سنگ های ریخته شده روی زمین هم مشکوک است. بعدازظهرها که سایه خود را بلندتر می بیند، شک می کند که کسی پشت سرش وایساده و قدش بلندتر نشان داده می شود. اشک مرا درآورده با این شکهای عجیبش.
اه ای خدا کمک کنم که بیچاره می شوم
هر دم کنار این مظنون به هر کسی، دیوانه می شوم
او از خودش و اطرافیان خود می هراسدش
وای از دلم، با این مظنون به هر کجا چها کنم
عمری جوان بودم و او امدش کنار من
اندام من به لرزه می شود، چون به شک او فکر می کنم
ای ناز من، زیبای من، دست بردار از این همه ظنون
جان خدای من، کشتی مرا، من راست و یک رویم
بیرون می روم، گوید کجا روی؟ در اندرون می شوم، فریاد، چه می کنی؟
اخ اخ به کی بگم، من مانده ام کجا روم؟
با این همه دوست می دارمش به حدی که قابل به عالم است
با شک و با حقیقتش، می پرستمش، خواهم فدای او شوم
امضای یک عاشق و سربازی مفقود شده در وجود یک فرمانده
+ نوشته شده در جمعه ۱۳۹۱/۰۲/۰۸ ساعت 7:59 توسط م.ر. زندی مهر
|