شوق عشق
آن جزیره ای که از ترس ترکش دریا، بانگ و فریاد بر نمی دارد، ساحلش زیر آب خواهد رفت بعد مدتی خواهد مرد.
آن شکوه بی مثال زیبایی که فقط از برای بودن هست، گر که بی فاصله عشق سر بدهد، از شکوه عشق می ماند.
آن پرنده ای که آزاد است و می نوازد آوایش، گر به بند کشی، نمی خواند او فقط شکوه آوازش، خارج از بند و دربندی است.
آن مسافری که خسته و زار، بی نشان پیاده شود، با کدام دربستی عقد بندد که رو به آن نشان.
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۹/۲۲ ساعت 14:15 توسط م.ر. زندی مهر
|